بشوي از چهرهّ مردم غبار خستگيها را
به ياد ما بياور آن همه پيوستگيها را
دوباره شهر را از دستههاي سينهزن پر كن
بنه مرهم جراحتهاي چندين دستگيها را
چگونه رنگها ما را جدا كردند، ميبيني؟!
بياموزان به ما يكرنگي و وارستگيها را
بس است اين دل شكستنها و از ياران گسستنها
كدامين موميايي بندد اين بشكستگيها را؟
تو كه خود را حسين و ديگران را شمر ميداني،
كجا آخر به دست آوردي اين شايستگيها را؟!
غمي زيباست در شور حسيني، يك غم شيرين
كه از ياد تو خواهد برد رنج خستگيها را
محرم بار ديگر تكيهگاه عشق خواهد شد
اگر برپا نمايي تكيهّ دلبستگيها را!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۸۸ ساعت 15:17 توسط
|